غول هایی که جعبه مقوایی می پوشند، اقلیتی تحت ستم در زیر زمین
به گزارش وبلاگ اسبیکو، خبرنگاران - گروه هنر: هر چند ابتدا تصور می شد بعید باشد که انیمیشن غول های جعبه ای در اسکار شانسی داشته باشد، اما هفته پیش با اعلام نامزدهای نهایی اسکار روشن شد این انیمیشن هنوز یک پای اسکار و از مدعیان آن است. در واقع اگر در مرحله اعلام نامزدهای اولیه می شد اینطور تحلیل کرد که به دلیل نامزدی در فهرست نامزدهای بهترین انیمیشن سال (آنی) احتمال نامزدی اش در اسکار ایجاد شده، اما با پشت سر گذاشتن انیمیشن پرطرفداری چون لگو اکنون به نظر می رسد ظرفیت های خود انیمیشن بوده که توجه آموزشگاه را جلب نموده است.
حتی منتقدی چون جیمز براردینلی معتقد است بعد از اکران انیمیشن فیلم لگوها در ماه فوریه، غول های جعبه ای بهترین انیمیشنی بود که سال پیش بر پرده نقره ای سالن های سینما رفت.
هر دو کارگردان این اثر، گِراهام آنابِل و آنتونی اِستاچی، با سابقه ای غنی در زمینه ساخت انیمیشن سراغ غول های جعبه ای آمده اند. آنابِل در پروژه های کورالاین و پارا نورمن کار نموده است و اِستاچی در مورچه ای به نام زی و جیمز و هلوی غول پیکر شرکت داشته است.
با این حال غول های جعبه ای از شخصیت های عجیبی به عنوان قهرمان هایش استفاده نموده است: باکس ترولزها پوستی سبز تیره دارند، موجواتی که زشت و زیبا به نطر می رسند و حرف های نامفهومی می زنند که به نظر مزخرف می رسد. در واقع همه چیز این فیلم حسی بریتانیایی ایجاد می نماید. داستان در محله چیزبریج اتفاق می افتد و حکومت آن با رییسی چاق و چله است.
رمان تصویری 540 صفحه ای آلن اسنو به انیمیشنی بدل شده که در آن همه قصد دارند بر دشمنی قدرتمند غلبه نمایند. چند بار چنین موضوعی را دیده اید و چند بار دیگر می توانید این موضوع را ببینید؟ اگر پاسخ تان این است که همواره پس شانس آورده اید.
داستان این انیمیشن که در بریتانیا می گذرد، از اقلیتی به شدت تحت ستم می گوید که زیرزمین زندگی می نمایند، در میان جعبه های مقوایی و فقط شب ها بیرون می آیند. آنها ترسو، بسیار شیرین و کمی نفرت انگیز هستند. آنها چیزهایی را می خورند که ممکن است زیر جعبه های مرطوب مقوایی ای پیدا شود که چند هفته است بیرون فراموش شده اند: بله کرم ها و حشرات.
از نظر آنها انسان بودن خیلی وحشتناک است و آنها هیچ چیزی جز این نمی خواهند که همه انسان ها دست از سرشان برداشته و ولشان نمایند. باکس ترول ها، این هیولاهای کوچک در یک شهر زیرزمینی که از آشغال های جمع شده پر است، زندگی می نمایند. آنها موجودات دوست داشتنی ای هستند که آشغال جمع می نمایند، زیر زمین در لباس های مقوایی زندگی می نمایند و در عین حال همه افراد روی سطح زمین از آن ها می ترسند.
طراحان این انیمیشن این بهشت زباله ای را با جزییات فوق العاده و احساس شگفتی بازیگوشانه ای طراحی نموده اند. یک پسر بچه، یک انسان کوچک شادمان در میان آن ها زندگی می نماید، اما شهر دیکنزی و تاریک چیزبریج که بالای زمین واقع شده است شایعه نموده که آن ها پسر را دزدیده اند. گروه کلاه قرمزها که تحت رهبری اسنچر بدجنس هستند، فکر می نمایند اگر بتوانند باکس ترول ها را نابود نمایند می توانند وارد جامعه آریستوکرات عاشق پنیر کلاه سفیدها شوند.
باکس ترولز که با اقتباس از کتاب بچه ها هیولاها اینجا هستند! نوشته آلن اسنو ساخته شده است، داستان خود را در شهر چیزبریج و دنیای زیرزمینی آن دنبال می نماید که برای ترول ها پاپوش دوخته شده و شخصیت آرچیبالد اسنچر می خواهد تمام آن ها را از بین ببرد. پسر بچه ای با نام اگز، که همه فکر می نمایند توسط ترول ها کشته شده، توسط فیش(ماهی) تعلیم می بیند و بزرگ می شود. اگز که می خواهد جلوی ناپدید شدن ترول ها و دزدیده شدنشان توسط اسنیچر را بگیرد، تصمیم می گیرد بالای زمین برود. در همین حال مادام فرو فرو آهنگی حماسی درباره اینکه چطور باکس ترول ها این پسر را دزدیدند و خوردند می خواند، اگز با وینی دختر شهردار آشنا می شود.
اسنیچر شخصیت منفی اصلی شمایلی واضح اما خیلی تراژیک برای فیلم بچه ها است. نماینده ای از طبقه پایین و از جان گذشته که در کوشش است تا به یکی از کلاه سفیدهای شهر بدل شود. لهجه این شخصیت که بن کینگزلی او را ارایه نموده کاملا لندنی است و کارتونی از شخصیت دیکنزی اوریا هیپ را یادآور می شود که در هر حال مشغول تملق گفتن است. حال و هوای انیمیشن هم با آن زیرزمین های سیاه و تاریک یادآور لندن دیکنزی است و پسر بچه ای که قهرمان اصلی است هم می تواند یاد قهرمان های نوجوان دیکنزی را زنده کند.
عناصر سازنده انیمیشن
غول های جعبه ای ساخته گراهام آنابل و آنتونی استاکی، انیمیشنی 97 دقیقه ای است که بر مبنای فیلمنامه ای از ایرنا بریگنال و آدام پاوا ساخته شده است.
این فیلم محصولی از کمپانی لایکا ست که کرولاین و پارانورمن را نیز فراوری نموده است. اما عنصر پنیر که در این انیمیشن به کار رفته یادآور مجموعه والاس و گرومیت است. این فیلم هر چند نگاهی به آن دو انیمیشن قبلی هم دارد، اما آنچه موجب طراوتش می شود پادزهر ضد دیسنی و انیمیشن های خوش مشربانه پولساز دریم ورکز است.
باکس ترولز دارای لحظاتی از طنز و تخیل است اما بچه های آمریکایی و دیگر نقاط دنیا مخاطبان چندان ایده الی برای آن نیستند چون می تواند بچه های کوچک را بترساند و دیگران را کسل کند.
این انیمیشن گرچه فراوریی از یک کمپانی آمریکایی است، اما داستانش را در بریتانیا روایت می نماید، طنز آن چندان شادنماینده نیست، شخصیت ها گروتسک هستند، داستان به موضوع هایی چون طبقه اجتماعی مربوط است و با همه اینها می توان تصور کرد این فیلم مناسبت بچه ها باشد؟
این انیمیشن که با بودجه ای 60 میلیون دلاری ساخته شد، پیروز به فروشی 106.1 میلیون دلاری شد.
قصه از کجا آغاز شد؟
در سال 1805 در شهر خیالی چیزبریج شایعه ای پخش شده که موجودات زیرزمینی که به عنوان باکس ترولز شناخته می شوند، بچه ها را می دزدند و به قتل می رسانند. آرچیبالد اسنچر نابودنماینده حشرات و موجودات دیگر با لرد پورتلی رایند شهردار شهر قرار می گذارد که در ازای نابودکردن تمامی باکس ترول ها بتواند وارد انجمن شهر عاشق پنیر که کلاه سفیدان نام دارد بشود.
اما در حقیقت باکس ترول ها (غول های جعبه ای) موجوداتی صلح طلب هستند که جعبه های مقوایی می پوشند و شب ها برای جستجو در میان زباله ها بیرون می آیند تا بتوانند از آن ها چیزهای به درد بخور جدید بسازند. پسر کوچکی به نام اگز(تخم مرغ) در میان آن ها زندگی می نماید و یکی از باکس ترول ها به اسم فیش (ماهی) از او مراقبت می نماید. اگز ده سال است در میان این گروه زندگی می نماید و بزرگ می شود و حالا از تعداد باکس ترول هایی که اسنچر ناپدید می نماید نگران می شود.
دختر لرد پورتلی رایند که وینی نام دارد اگز را در حال جستجو در میان زباله ها با دو باکس ترول دیگر می بیند. اسنچر آن ها را تعقیب می نماید و فیش را دستگیر می نماید. اگز که از این موضوع بسیار ناراحت است لباس مبدل می پوشد و روی زمین بازمی شود تا او را پیدا کند. او متوجه می شود که در مراسم سالگرد ناپدید شدن پسربچه ای که ده سال قبل ناپدید شده بود، یعنی خودش، شرکت نموده که همه فکر می نمایند توسط باکس ترول ها ربوده و کشته شده است. وقتی او این تصویر ناعادلانه شهر از ترول ها را می بیند وینی را تعقیب می نماید و ماجرا را برایش تعریف می نماید. وینی او را به کارخانه رهاشده ای که اسنچر آنجاست می برد و اگز سعی می نماید فیش را نجات دهد اما موقع فرار هر دو گیر می افتند. اسنچر به آن ها می گوید که همه باکس ترول های دستگیرشده زنده هستند و در حال ساخت یک دستگاه ویژه اند.
آن ها از دست اسنچر فرار می نمایند و به زیرزمین بازمی گردند. فیش برای اگز شرح می دهد که چطور پدرش سال ها پیش او را به آن ها داده بود تا از دست اسنچر در امان بماند و وینی هم قبول می نماید که در گفتن حقیقت به آن ها یاری کند. به این ترتیب آن ها نقشه می کشند تا در مراسم بزرگی که برای تجلیل از یک غول پنیری بزرگ تشکیل شده است شرکت نمایند و اگز آنجا بتواند هویت واقعی اش را برای تمام شهر فاش کند...
شخصیت ها
اسنیچر: شخصیت منفی اصلی و به اصطلاح بدمن قصه است. اوست که در ابتدای فیلم، این شایعه را در شهر به راه می اندازد که غول های جعبه ای یک بچه را دزدیده اند. او با اصرار به لرد برای پیدا کردن غول ها و از بین بردنشان، موجب می شود تا در شهر حکومت نظامی اعلام شود. او که کلاه قرمز به سر دارد و از اقشار فرو دست جامعه به حساب می آید، در ازای این خدمتش، می خواهد به کلاه سفیدی که لرد وینی هم دارد برسد و صندلی اجتماعی بالایی پیدا کند تا بتواند به آرزوی دیرینه اش، یعنی تست کردن پنیرهای اشرافی در کنار دیگر نجیب زادگان برسد.
نام این شخصیت هم یادآور شخصیت های رولد دال است: آرچیبالد اسنیچر. او به عنوان شخصیت منفی داستان، به خوبی طراحی شده است. او لباس هایی به رنگ قرمز تند دارد. اما بر خلاف لباسش رنگ پوست او کبود و بی روح است که بعدا تعیین می شود به دلیل کم خونی است. تضاد موجود در شخصیت اسنچر به خوبی هم در ظاهر کاراکتر طراحی شده و هم در شخصیت باطنی و رفتاری او. اما منتقدی می نویسد آرچیبالد دافع حشرات چنان تصویر شده که یادآور شخصیت بازیگر بریتانیایی تیموتی اسپال باشد، و دلایل این کار اصلا روشن نیست.
وینی: دختر شهردار است. صدای اله فانینگ درنقش وینی دختر ثروتمندترین مرد شهر که با اگز همدست می شود، تا همه چیز را درست کند، خوب است اما این شخصیت خیلی کلیشه ای نوشته شده. او شخصیتی رییس وار و کنترل گر دارد و این شخصیت گاه آنقدر فرا می رود که نفرت انگیز می شود. با این حال یاری او به اگز موثر است. او خیلی جدی است و دختر کوچولوی هوشمندی است که تمایل زیادی به ریاست مابی دارد و به نوعی یادآور انسانی است که انگار باید نسل آینده را بسازد.
اگز: شخصیت اگز به نوعی یادآور تارزان و پسر جنگل است که در میان موجوداتی غیرانسان بزرگ شده است. او پسری است که شایعه ربودن و کشتنش توسط ترولزها موجب به راه افتادن کمپینی از اعتراض ها علیه آنها شده است.
منتقدی درباره این دو شخصیت می نویسد: گرچه داستان خوب، کار صداگذاری عالی و جلوه ها تأثیرگذار هستند، اما جذابیت کلی را ماهیت بی روح شخصیت اصلی از بین برده است. به بیان ساده تر، اِگز اصلاً جذاب نیست. اثر چندانی بر جای نمی گذارد. وینی بهتر از او نیست. از آنجا که این دو نماینده کانون عاطفی غول های جعبه ای هستند، این لرزش قابل توجهی است که مانع از صعود فیلم به اِشِل بالاتر فیلم های انیمیشنی می شود. غول های جعبه ای جالب است و می تواند بچه ها و بزرگ ترها را سرگرم کند ولی نمی توان آن را اثری شاخص، انقلابی یا به یاد ماندنی قلمداد کرد.
غول های جعبه ای
بقیه شخصیت های این انیمیشن شبیه هیچ کس دیگری نیستند. غول های جعبه ای چه کسانی هستند؟ موجودات عجیب و دیو مانندی که جعبه ها را به عنوان لباس می پوشند و شب ها خیابان ها را جست و خیز کنان در جستجوی خرت و پرت می کاوند. چشمان پهن و برافروخته و ظاهر پژمرده و نزارشان انسان ها را می ترساند و تا دلتان بخواهد شایعات ناخوشایند درباره شان درست شده است. شایعاتی از قبیل اینکه آن ها بچه ها را می دزدند، آدم ها را می خورند و جایی زندگی می نمایند که در آن استخوان های قربانی هایشان همچون کوهی روی هم تلنبار شده است.
اما در حقیقت آن ها موجودات آرامی هستند که ترجیح می دهند به جایی این که کسی را بترسانند خودشان پنهان شوند. زبانشان انسان را یاد صداهایی می اندازد که جاواها در اولین فیلم جنگ ستارگان از خود در می آوردند در واقع ممکن است به خود بگوییم باکسترول ها همان جاواها، منتها بدون رب دشامبر، هستند.
کیفیت تکنیکی
این انیمیشن که با همکاری 300 نفر شکل گرفته، در مجموع 1300 پلات دارد که توسط 50 هنرمند انیمیتور شکل گرفته اند. برای فراوری این فیلم در مجموع بیش از 125 هزار حرکت در کاراکترها و 55 هزار حالت چهره طراحی شد.
کار تکنیکی این انیمیشن بسیار سخت و زمان بر بود. در واقع هر انیمیتور ظرف یک هفته تنها پیروز به ساختن 7.3 ثانیه از فیلم می شد و در نهایت چهار صحنه در هفته فراوری می کرد.
ظرافت ساخت این استاپ موشن را می توان از اینجا دریافت که اندازه پولیورهای بچه گانه این انیمیشن 3.5 اینچ است. جالب این که برای دقت ساخت این پولیورها درست مثل لباس های کشباف معمولی از ماشین قلاب بافی استفاده شده و از 14 نوع پارچه مختلف برای ساخت کلاه سفید لرد پورتلی ریند استفاده شده است.
تصاویر با کیفیت این پروژه با استفاده از چاپ های سه بعدی رنگی فراوری و ماکت ها در کمپانی مایا، اسکن و آماده شدند. در همین جا گرافیست های کامپیوتری با استفاده از طرح های اولیه حالات چهره کاراکترها را طراحی نموده اند.
در انیمیشن سازی به سبک استاپ موشن، تصویرسازی به صورت یک جزء در هر واحد زمانی تعریف می شود. یعنی یک تصویر از یک صحنه گرفته می شود و بعد از جا به جایی اجزا توسط هنرمندان، یک تصویر دیگر گرفته می شود و این تصویربرداری بدین صورت ادامه می یابد تا بعد از کار یک تصویر متحرک ایجاد شود.
از آنجا که بسیاری از فیلم ها در زیرزمین یا هنگام شب گرفته می شد، کار نورپردازی از اهمیت ویژه ای برخوردار بود.
این انیمیشن با کورالاین فاصله دارد و با این حال از همان تکنیک انیمیشنی استفاده می نماید. کورالاین در جهت سرویس دهی به خانواده های مدرن بود. باکس ترولز برعکس امن و احساساتی و قابل پیش بینی از همه نظر به جز از نظر زیبایی است .
نظر کارگردان
گراهام آنابل، یکی از کارگردانان می گوید: عروسک ها یک نوع واقعگرایی در خود دارند، زیرا قابل لمس هستند. به نظرم وقتی یک پویانمایی استاپ موشن تماشا می کنیم، این حس دست می دهد که این مکان ها واقعا وجود دارند و این عروسک ها واقعی اند و می توانیم آنها را لمس کنیم و پوستشان واقعی است و سیلیکونی نیست. همه، خاطراتی از بازی با عروسک یا قطار دارند. پس بسیار واقع گرایانه است.
وی مراحل کار را چنین توصیف می نماید: وقتی صورت ها طراحی شد، از چاپگر ویژه پیش نمونه سه بعدی برای ایجاد احساسات در عروسک ها استفاده کردیم. این چاپگر مانند دستگاه فتوکپی عمل می نماید، به جز اینکه دست آخر یک شی سه بعدی چاپ می نماید. سپس با یاری آهنرباهایی که در پشت صورت قرار دارند، آنها را به عروسک وصل می کنیم و وقتی فیلمبرداری می کنیم مانند این است که عروسک ها صحبت می نمایند.
تکنیک سه بعدی
درباره تکنیک سه بعدی آن نیز گفته شده فضای باکس ترولز کاملا بخارآلود نیست اما تیره و تار است و با یک عینک سه بعدی باز هم تیره ترمی شود. در حالت دوبعدی اما کاملا خوب است. اگر نخواهید از عینک بهره ببرید تا فیلم را روشن تر بینید مطمئن باشید چیز زیادی از دست نداده اید.
منتقد دیگری می نویسد باکس ترولز از بسیاری جهات فیلمی زیباست، اما از بعضی جهات خیلی خوب نیست. به عنوان دستاوردی در انیمیشن استاپ موشنی بدون خدشه و به شیوه ای دقیق عالی است و چنان به دقت کار شده که به راحتی می توان فراموش کرد که در حال تماشای مهارت سازندگانش نشسته اید، نه این که جادویی شده باشد. اما به عنوان فیلمی سه بعدی، پیروزیت خود را تنها در شرایطی می تواند حفظ کند. ما از تماشای جلوه های بصری درخشان آن و تکنیک عالی اش خیره می شویم و حتی وقتی می دانیم که روایتی از یک فرم هنری است، عناصر سازنده آن شبیه سس و چاشنی ای هستند که با نقبی به درون آن تازه می توان دریافت گوشتی در آن به کار رفته که می تواند به شکلی منطقی خوش طعم و مزه باشد.
منتقدی می نویسد: طراحی چنین شخصیت هایی با چنین دندان های اسفباری با رنگ پریدگی بیمارگونه که به نوعی زیاده روی محسوب می شود، نشان می دهد هنرمندان خالق آن چه دوست داشته باشیم چه نه، لذتی بیمارگونه از خلق چنین شخصیت هایی برده اند.
کیفیت صداسازی ها
شخصیت های اصلی احساس کاملا برانگیزاننده ای ایجاد می نمایند و به همین دلیل باید از افرادی برای صداگذاری این انیمیشن استفاده می شد که صدایی فراتر از چارچوب های معمول داشته باشند و بتوانند صدای عجیب خود را به شخصیت هایی وام بدهند که عمق شخصیتشان مورد نظر است.
دی برادلی بیکر که در نقش فیش و استیو بلوم در نقش شو (کفش) بازی نموده اند از استادان مسلم صداسازی هستند. دی بردلی بیکر در صنعت صداگذاری برای توانایی خاصش برای ایجاد صداهایی که ماهیتی انسانی ندارند شناخته شده است. به همین دلیل هر جا قرار باشد از حیوانات، موجودات فانتزی و دیگر نقش های غیرانسانی استفاده شود، به سرغ او می فرایند. او در نقش آپا و مومود در آواتار نیز بازی نموده و از شخصیت های جنگ ستارگان بود.
دیگر بازیگران این فیلم ایزاک همپسند رایت، بن کینگزلی، الی فانینگ ، تونی کولت، جارد هریس، سیمون پگ، نیک فراست، ریچارد آیود و تریسی مورگان هستند.
فلسفه قصه
در شهر کوچک قصه، با طبقات مختلف اجتماعی، تفاوت اشراف زاده ها به رهبری لرد وینی با بقیه با خوردن و تست کردن انواع پنیرها نشان داده می شود. اما غول های جعبه ای زیر زمین زندگی می نمایند.
اسنیچر هم مهمترین آرزویش دست یافتن به کلاه سفید اشرافی لرد است. اسنچر با حیله گری و ساختن دشمنان دروغی، می خواهد مردم را فریب دهد، لرد را آلت دست خودش کند و این دشمنان را به سادگی از بین ببرد تا خودش قهرمان شود و به آرزویش برسد.
اما نقطه عطف داستان اینجاست که وقتی اسنیچر فکر می نماید دیگر تا پیروزیت راهی نمانده، در مراسمی که برپا می شود می فهمد به خوردن هر نوع پنیر حساسیت دارد. اینجاست که می فهمد همه کوششش بی فایده بوده و نمی تواند از خوردن پنیر هم لذت ببرد و در حقیقت با هر بار مزه کردن پنیر به نابودی خودش یاری می نماید.
در مقابل این طبقه بالایی اجتماع، غول های کوچک زیرزمینی که در پست ترین صندلی اجتماعی جای دارند، موجوداتی بی ضرر هستند که نه تنها خطری دربر ندارند که از همه چیزهایی که در بالا زمینی ها هدر می دهند، چیزهای جدید می سازند. در واقع آنها آفریننده هستند. اما توان برقراری ارتباط با بالایی ها را ندارند. آنها حتی اسمشان را هم از جعبه هایی وام گرفته اند که به جای لباس بر تن دارند.
اما در سرانجام فیلم، وقتی دستگاه کشنده اسنیچر باید همه آنها را نابود نموده باشد، این آنها هستند که از درون جعبه هایشان بیرون آمده اند و با هیولایی که اسنیچر ساخته مبارزه می نمایند و شهر را نجات می دهند.
جنبه های تمثیلی غول های جعبه ای روشن است: نگرانی های پیش پا افتاده حاکم چیزبریج ناکارآمدی حکومت را نشان می دهد. چرا با پولی که می شود یک قالب پنیر بزرگ خرید یک بیمارستان جدید برای بچه ها ساخت؟ در واقع این کارها برای عوام فریبی و جذب آرای بیشتر انجام می شوند.
فیلم به نوعی یادآور می شود که ترس باکس ترولزها از همان چیزهایی است که از آنها برای دستکاری احساسات مردم استفاده می شود. در حقیقت آنها بی ضرر هستند. این چیزی است که رییس دافع حشرات به خوبی می داند، اما به آن اعتنایی نمی نماید. او فقط می خواهد از مرگ این موجودات برای خروج از طبقه پایین خودش استفاده کند و به بالاترین سطوح دولت برسد.
فیلم بر مبنای فلسفه و شبیه تفسیری اجتماعی ساخته شده است: طبقه حاکم استیلاگر و مردمی که به راحتی آشفته می شوند و در دست آنها تغییر می نمایند. اما با این حال هر دوی این طبقات کلی تر از آن شکل گرفته اند که تفسیری کاملا محاسبه شده بدهند و بالاتر این که تهییج یا الهام بخشی نیز ندارند.
پیغام فیلم
در فیلم پیغام مثبتی در موافقت با این گفته وجود دارد که تو می توانی هرکسی یا هر چیزی که می خواهی باشی و دیگران نمی توانند محدودیت هایی را بر تو تحمیل نمایند.
نظر منتقدان
انیمیشن غول های جعبه ای توانست در مجموع نقدهای مثبتی را از منتقدان دریافت کند. این فیلم در راتن تومیتوز از میان 146نقد مختلف امتیاز متوسط 7 از 10 و در مجموع 75 درصد را به خود اختصاص داد. وبسایت متاکریتیک هم بر پایه 37 نقد امتیاز 61 از 100 را به آن داد.
می توان گفت از نظر دو سوم مخاطبان، باکس ترولز قصه ای کامل دارد، اما بعضی از منتقدان راهی برای گسترده تر کردن قصه یافته اند و می گویند مخاطبان دوست داشته باشند یا نه، کارگردانان این انیمیشن یعنی آنتونی استاچی و گراهام آنابل داستان را چنان دنبال نموده اند که مبتنی بر رشد شخصیت ها نیست و این یک مشکل است. یک فاجعه نیست اما از دیدگاهی می تواند تضعیف نماینده باشد.
جیمز براردینلی با دادن امتیاز 7.5 از 10 می نویسد: زیبایی بصری تکنیک استاپ موشن فیلم به قدری متفاوت است که آن را از تمام انیمیشن های ساخته شده توسط استودیوهای پیکسار/دریم وُرکز تا به امروز متمایز می نماید. کاراکترهای انسانی کمی ظاهر اغراق شده موجودات خمیری را دارند و غول های جعبه ای قیافه عجیبی دارند ولی اصلاً برای بچه ها ترسناک نیستند. طراحی صحنه دقیق جوی را ایجاد می نماید که شبح وارتر از اغلب انیمیشن های ژنریک است.
نقد کایل اسمیت از نیویورک پست
با وجود اینکه تماشای این فیلم انیمیشن محصول استودیوی جوان لایکا بسیار درگیرنماینده و لذت بخش است، به نظر می رسد توسط افرادی ساخته شده که فکر می کردند چون همه عاشق پیکسار هستند، پس باید همه چیز را برعکس آنها انجام دهیم!
اما این انیمیشن کاری از پیکسار نیست بنابراین هیچ گونه ارجاعی به فرهنگ عامه داده نمی شود و جوکی هم گفته نمی شود. تنها چیزی که دیده می شود واج آرایی، استفاده از کلمات هم وزن و بازی با کلمات است. هیچ شخصیت دوست داشتنی یا حتی مخصوصا قابل توجهی در این فیلم وجود ندارد. با این وجود من تعهد این فیلم به کاملا بریتانیایی بودن را تحسین می کنم. آنقدر صحنه های مزه کردن پنیر، افاده و فخرفروشی در این فیلم وجود دارد که می شود به راحتی عنوان آن را گذاشت یک روز یکشنبه تصادفی در دانشگاه کمبریج!
نقد د رپ
سایت د رپ نقدی کاملا منفی از این فیلم نوشته و آن را اشتباهی بدون جذبه از استودیوی لایکا خوانده است: افراد مسئول ساخت انیمیشن های تیره و دوست داشتنی کورالین و پارانورمن فیلم بچه ها بدون جاذبه ای ساختند که هم از نظر بصری و هم از نظر روایتی هیچ نکته ای ندارد که بیننده را به خود علاقه مند کند. به نظر می رسد قصد آن ها این بوده که بینندگان جوان تر را اذیت نمایند و حوصله پدر و مادرشان را هم به شدت سر ببرند.
این فیلم اشتباهی که هیچ شخصیت جذابی ندارد و طراحی شخصیت هایش هم زیبا نیستند، اگر شانس بیاوریم در نهایت تبدیل به یک پانوشت فراموش شده در میان آثار کمپانی ای می شود که تا به حال توانسته با ساخت فیلم های خوب مکانیسم های معاصر داستان سرایی انیمیشن های خانوادگی را تا حدودی تغییر دهد.
این سایت در باره فیلمنامه نیز می نویسد: فیلمنامه ایرنا بریگنولی و آدام پاوا احساس ادغام آشفته ای از ایده ها و داستان های فیلم های قبلی و بهتر را منتقل می نماید. به غیر از فیش که تبدیل به پدرخوانده اگز می شود، تمامی باکس ترول ها عاری از یک شخصیت جداگانه و مجزا هستند. ما نمی توانیم آن ها را خیلی خوب بشناسیم، نمی فهمیم رابطه شان با انسان ها قبل از حکومت ترسناک اسنچر چطور بوده و مطمئنا هیچ وقت نمی فهمیم اگز چطور صحبت کردن مانند انسان های دیگر را یاد گرفته است.
اینجا و آنجا می توان چند لحظه خنده دار پخش شده پیدا کرد که بیشترشان شامل شخصیت آقای پیکلز (ریچارد آیوآد) و آقای تراوت (نیک فراست) می شوند، اما بعد به مدت طولانی ناپدید می شوند. تنها یک صحنه واقعا خنده دار در کل فیلم وجود دارد که در فیلمی دیگر تنها لحظه ای شاد و گذرا می بود، اما در این فیلم تبدیل به کوه المپوس کمدی می شود.
بدتر از همه، باکس ترول ها در سرزمین زشتی فعالیت می نمایند. نگاه کردن به این هیولاهای کوچک به هیچ وجه جالب نیست، انسان ها هم زشت هستند و صحنه های فیلم به سمت برخورد صنعتی تیره، مکانیکی و بی روح پیش می فرایند. اینجا چیزی برای دیدن وجود ندارد، حتی با عینک های سه بعدی.
نقد تایم آوت
تعجبی هم ندارد که این انیمیشن ماجراجویانه از تهیه نمایندگان داستان های کورالاین و پارانورمن فیلمی عجیب غریب و ترسناک باشد. اما عجیب بودن محض دل و روده پیچان باکس ترولز هنوز هم شوک آور است. این فیلم سرشار از نوآوری های تصویری است، اما عدم تناسب آن بیش از حد زیاد است و شخصیت منفی اصلی داستان با جامه های زنانه اش از نظر لحن بیشتر شبیه به فلینی، پایتون یا حتی جان واترز است تا یک فیلم پرفروش خانوادگی موجود در باکس آفیس. می توانید بچه ها تان را به تماشای این فیلم ببرید، اما اگر وسط آن آغاز کردند به فریاد زدن و فرار کردن سورپرایز نشوید.
گزارش از مازیار معتمدی
منبع: خبرگزاری مهر