چگونه با نوشتن یک رمان، دنیا را تسخیر کنیم!

به گزارش وبلاگ اسبیکو، مهدی نقی پور؛ مارگارت میچل در 8 نوامبر 1900 در آتلانتا به دنیا آمد. به واسطه زندگی در خانواده ای که جنگ های داخلی آمریکا را تجربه نموده بودند و خاطرت پدر و پدر بزرگش از این جنگ ها که فقط 35 سال قبل از تولدش به سرانجام رسیده بود؛ در کودکی، تجربه دست اولی از رخداد ها و آدم ها را در طول جنگ درک کرد.

چگونه با نوشتن یک رمان، دنیا را تسخیر کنیم!

به گزارش وبلاگ اسبیکو، وقت گذراندن با کهنه سربازان جنگ و اسب سواری با آنها، منشأ نوشتن داستان ها و نمایشنامه هایی بود که او در خلوت خود می نوشت، اما هیچوقت آن ها را منتشر نکرد.

با فوت مادرش در 18 سالگی بر اثر آنفولانزا، او کالج را رها کرد تا با بازگشت به شهر خود، به برادر و پدرش در امورات منزل یاری کند. پس از یک ازدواج ناموفق به یاری یکی از دوستانش موقعیتی را به عنوان خبرنگار در مجله یکشنبه آتلانتا به دست آورد. در 26 سالگی به علت آسیب شدید مچ پا خبرنگاری را رها کرد و اوغات فراغت به او این فرصت را داد تا به خاطرات و تجربه های شنیده از جنگ داخلی آمریکا سر و سامانی بدهد و نگارش رمانش را شروع کند. این رمان درباره پانسی اوهارا بود، دختر عشوه گری که درست در زمانی که زندگی خانواده اش در مزارع پنبه در جنگ ویران می گردد، در آستانه سن بلوغ است.

او با نصب ماشین تحریر رمینگتون روی میز خیاطی قدیمی، بیشتر کتاب را در سه سال به خاتمه رساند. او ابتدا فصل آخر و بعد سایر فصل ها را بدون ترتیب خاصی نوشت. هر فصل را پس از نوشتن در پاکتی می گذاشت و در نهایت تقریباً هفتاد فصل را جمع آوری کرد. وقتی مهمانی به خانه او می آمد، او حوله ای بر روی ماشین تایپ خود می انداخت و رمانش را مخفی می کرد. حدس های زیادی در خصوص اینکه آیا شخصیت ها بر اساس افراد واقعی ساخته شده اند، وجود دارد، اما میچل ادعا کرد که آن ها ساخته های فکر خود او هستند.

در آوریل 1935، هارولد لاتام، ویراستار شرکت انتشاراتی مک میلان در شهر نیویورک، در جستجوی دست نوشته های نو به جنوب سفر کرد. لاتام شنید که میچل روی یک دست نوشته کار می نماید و از او پرسید که آیا می تواند آن را ببیند، اما او منکر نوشتن داستانش شد. میچل وقتی شنید یکی از دوستانش درباره اش گفت او اینقدر جدی نیست که بتواند یک رمان بنویسد، چمدانی خرید و دست نوشته هایش را در آن گذاشت و راهی هتل محل اقامت لاتام شد. لاتام بخشی از رمان او را در قطار خواند و مستقیم برای نیویورک فرستاد. در جولای انتشارات مک میلان به او پیشنهاد قرارداد داد و او 500 دلار پیش پرداخت و 10 درصد از حق نشر کتابش را دریافت کرد.

میچل در حالی که دست نوشته ها را اصلاح می کرد، فصل ها را مرتب کرد، جزئیات را تأیید کرد، فصل اول را تکمیل کرد، نام شخصیت اصلی را به اسکارت تغییر داد و از بین تمام نام هایی که برای کتاب پیشنهاد شده بود، بر اساس عبارتی از یک شعر مورد علاقه اش، بر باد رفته را به عنوان نام رمان انتخاب کرد.

کتاب بر باد رفته در سال 1936 منتشر شد، 1037 صفحه بود و به قیمت سه دلار فروخته می شد. پنجاه هزار نسخه از کتاب در یک روز فروخته شد. ظرف شش ماه، یک میلیون نسخه از بر باد رفته چاپ شد. این کتاب بیشتر از هر رمان دیگری در تاریخ انتشارات ایالات متحده فروش داشت. در شروع قرن بیست و یکم، بیش از 30 میلیون نسخه از کتاب در سراسر دنیا با ترجمه به بیش از 40 زبان فروخته شد.

در عرض یک ماه پس از انتشار رمان، میچل حقوق فیلم های سینمایی حاصل از آن را به تهیه کننده دیوید او. سلزنیک به قیمت 50000 دلار فروخت که بالاترین مبلغی بود که تا به حال به یک رمان نویس اول، در آن موقع پرداخت شده بود. گرچه بعد ها او متوجه شد این رقم را می توانسته تا 150 هزار دلار افزایش دهد که این باعث ناراحتی او شد. او بعلاوه نگران بود که فیلم، مطابق با رمان او نباشد یا انتظارات عمومی را برآورده نکند.

این فیلم با بازی ویوین لی و کلارک گیبل، پس از یک دوره تبلیغات بی سابقه از جمله جستجوی پر سر و صدا برای بازیگر نقش اسکارلت، در 15 دسامبر 1939 در آتلانتا به نمایش عایدی.

در مرنام جوایز اسکار در سال 1940، 8 اسکار از 13 جایزه اسکار و دو جایزه ویژه را برد. سلزنیک برای قدردانی از نویسنده به او پیشنهاد داد که جایزه اسکار برترین فیلم را به او بدهد. او نپذیرفت، اما در سال 1942 پاداش 50000 دلاری را پذیرفت که او به عنوان قدردانی برایش فرستاده بود.

میچل از 1937 از پاسخ دادن به هزاران نامه طرفدارانش و امضای کتاب هایش خودداری کرد. او بخش قابل توجهی از وقت خود را صرف پیگیری اقدامات قانونی علیه ناشران خارجی کرد که نسخه های غیرمجاز یا غیر استاندارد رمان را فراوری کردند. کوشش های او برای حمایت از حقوق ادبی اش در خارج از کشور، توجه به ناکافی بودن حمایت های حق نشر برای نویسندگان آمریکایی را جلب کرد و الهام بخش کنگره برای تصویب اصلاحات قانونی شد.

سال ها پس از انتشار کتاب بر باد رفته، میچل اصرار داشت که به علت اختلالی که کتاب در زندگی اش ایجاد نموده بود، دیگر قصد نوشتن ندارد.

در 11 آگوست 1949، میچل در حال عبور از خیابان در حال رفتن به سالن سینما بود که با یک ماشین سواری که راننده ای مست هدایتش می کرد، برخورد کرد. همه می خواستند که از شرایط او آگاه شوند. خطوط تلفن ویژه در بیمارستان Grady نصب شد و علاقه مندانش در شیفت های چهار ساعته به تلفن ها پاسخ می دادند. او دچار جراحات داخلی شدید از جمله شکستگی جمجمه شد و پنج روز بعد 16 آگوست 1949 درگذشت. مرگ او در روزنامه های سراسر دنیا باعث ابراز تاسف عمیق طرفداران او و کتابش شد. رئیس جمهور آمریکا هری اس. ترومن میچل را به عنوان هنرمندی که کتابی ابدی به دنیا هدیه داد، تحسین کرد.

منبع: فرارو

به "چگونه با نوشتن یک رمان، دنیا را تسخیر کنیم!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چگونه با نوشتن یک رمان، دنیا را تسخیر کنیم!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید