قصه عجیب مرد بیسوادی که 7 کتاب منتشر کرد

به گزارش وبلاگ اسبیکو، هفت کتاب را به مرحله چاپ رسانده، اما نمی تواند هیچ کدامشان را بخواند؛ درباره علی میرزاجانی دارستانی حرف می زنیم، مردی که از کودکی دوست داشت نویسنده گردد اما هیچ وقت توانایی یاد گرفتن خواندن و نوشتن را به دست نیاورد.

قصه عجیب مرد بیسوادی که 7 کتاب منتشر کرد

به گزارش وبلاگ اسبیکو، سال 1389 خبرنگار وبلاگ اسبیکو سرنخ سراغ سوژه جالبی رفت. سوژه گزارش آقای اردستانی نام داشت که زندگی جالب او این گزارش را خواندنی تر کرد. برای همین بازخوانی این گزارش را بدون هیچ کم و کاستنی برای شما دوباره منتشر می کنیم:

با این حال او با کوشش بسیار به آرزویش رسید و خالق آثاری مانند دخترخوانده، مشت، زندگی برای دیگری و انتها عمر زمین نام گرفت. همسر آقای قصه گو و تعدادی از دوستانش قصه های او را به تحریر درمی آورند.

او خیلی سعی کرد خواندن و نوشتن یاد بگیرد اما به گفته خودش هیچ وقت نتوانست حروف الفبا را به خاطر بسپارد. حتی رفتن به مدرسه و گرفتن معلم خصوصی هم راهگشا نبود. برای همین علی میرزاجانی دارستانی کم کم با این قضیه کنار آمد؛ وقتی قانع شدم که نمی توانم خواندن و نوشتن یاد بگیرم تصمیم گرفتم هر طور شده پیشرفت کنم و اجازه ندهم به خاطر مشکل تحصیل، زندگی ام عقب بماند.

علی میرزاجانی قصه هایش را می گوید و همسرش آن هارا به رشته تحریر در می آورد

این بود که با کوشش هایم توانستم بعد از امتحان کردن چند شغل در 20 سالگی یک آرایشگاه در همان محله خودمان اجاره کنم و کارم را آغاز کنم. در خانواده علی میرزاجانی، همه سواد خواندن و نوشتن دارند. در این بین علی تنها کسی بود که توانایی به خاطر سپردن حروف الفبا و نوشتن آنها را نداشت؛ خیلی کوشش کردم. دوست نداشتم از خواهر و برادرانم چیزی کم داشته باشم. به همین دلیل با پشتکاری که در کار آرایشگری داشتم در سن 27 سالگی توانستم مغازه ای در خیابان گاندی بخرم و آرایشگاهی برای خودم روبه راه کنم.

حالا دوستان و آشنایان علی به مغازه او سر می زنند تا علاوه بر کوتاه کردن موهایشان، در آرایشگاه او که به یک پاتوق فرهنگی هم تبدیل شده، گفت وگو نمایند. دارستانی خیلی سعی کرد خواندن و نوشتن یاد بگیرد. او حتی برای خودش معلم خصوصی هم گرفت اما وقتی که پای صحبت های یک روان شناس نشست مطمئن شد توانایی این کار را ندارد؛ وقتی با دکتر روانپزشک صحبت کردم متوجه شدم، قسمتی از مغزم که قدرت به یاد سپردن کلمات و حروف را دارد؛ فعال نیست برای همین هر کاری انجام دادم تا این مشکل را بر طرف کنم. امکان پذیر نبود که نبود.

آرزوی دست نیافتنی

زمانی که علی، سن و سالی نداشت هر وقت از او می پرسیدند می خواهی چه کاره شوی؟ کمی فکر می کرد و می گفت: می خواهم نویسنده شوم. اما هر بار که دارستانی این جواب را می داد به گفته خودش خیلی ها به او می خندیدند و حرفش را جدی نمی گرفتند.

علی آقا تا به حال توانسته پنج جلد از کتاب هایش را چاپ کند و دو جلد از کتاب های او در مرحله چاپ است

من از همان کودکی دوست داشتم نویسنده شوم برای همین به همه می گفتم که می خواهم چکاره شوم اما افرادی که می دانستند من خواندن و نوشتن بلد نیستم بهم می خندیدند، از طرفی از همان کودکی کار می کردم تا یاری خرج خانواده ام باشم. تا قبل از اینکه به تهران مهاجرت کنیم پدرم مسگری می کرد او دیپلم داشت و مرد بیسوادی به شمار نمی رفت خیلی دوست داشت من هم مثل برادر و خواهرهایم به مدرسه بروم و نوشتن و خواندن را یاد بگیرم اما نتوانستم.

به کدامین گناه

آقای قصه گو خیلی سعی کرد خواندن و نوشتن یاد بگیرد تا به آرزوی کودکی اش یعنی نویسندگی برسد، او فکر می کرد برای این کار حتما باید بخواند و بنویسد؛ اما علی به آرزویش رسید بدون اینکه الفبا را یاد بگیرد. او در سال 72 کار نویسندگی را آغاز کرد و اولین اثر خود را با این عنوان ثبت کرد؛ به کدامین گناه. گرچه این کتاب به مرحله چاپ نرسید اما باعث شد تا نام علی میرزاجانی، پای هفت کتاب به عنوان خالق اثر ثبت گردد.

به کدامین گناه، اولین کار من بود. قصه این کتاب از من بود و فیلمنامه اش از شخصی دیگر! این کار در میان 6 اثر برای فیلمنامه شدن مورد تایید نهاده شد اما به خاطر وجود مشکلاتی این فیلم ساخته نشد. اما این موضوع باعث نشد که آقای قصه گو دلسرد گردد و دست از کارش بکشد؛ او وقتی فهمید که کارش به عنوان فیلمنامه قبول شده، انگیزه بیشتری پیدا کرد تا تخیلات خود را به رشته تحریر درآورد؛ زندگی برای دیگری، اولین اثرم بود که تبدیل به کتاب شد. البته قبل از این هم خیلی نوشته های دیگر داشتم که نصفه و نیمه رهایشان نموده بودم اما بالاخره زندگی برای دیگری کتاب شد.

حالا علی قصه می گوید و دوستانش آنها را برایش به رشته تحریر درمی آورند. سرنوشت آقای نویسنده هم مثل داستان کتاب هایش، عجیب و غریب است. او و خانواده اش سال 42 از رودبار به تهران مهاجرت می نمایند و در محله نظام آباد ساکن می شوند؛ بعد از اینکه از شهرستان به تهران آمدیم شغل پدرم تغییر کرد او در قسمت انتظامات یکی از بیمارستان ها مشغول به کار شد، آن زمان من 12-10 سال بیشتر نداشتم و برای یاری به خانواده ام در گذران زندگی در یک کبابی مشغول به کار شدم. شاگردی در مغازه کبابی خیلی طول نکشید و آقای نویسنده با مشورت خانواده، کارش را از کبابی به آرایشگری تغییر داد.

از آرایشگری تا نویسندگی

زمانی که علی به پیشنهاد پدر و مادرش شغل خود را عوض کرد هیچ وقت تصورش را نمی کرد که روزی فرصت آن را پیدا کند که به آرزوی دوران کودکی اش برسد. دارستانی می گوید، سوژه کتاب هایش دم دستش هستند. یعنی کسانی که پا به آرایشگاهش می گذارند؛ از پیر و جوان گرفته تا آدم هایی با شغل ها و عقاید متفاوت. او داستان هایش را خیلی ساده و روان می گوید و دیگران برایش می نویسند و تنظیم می نمایند.

بیشتر وقت ها همسر آقای نویسنده این وظیفه را به عهده دارد؛ هر چه را که به فکرم می رسد در نوار ضبط می کنم. گاهی اوقات مجبورم چند بار این کار را تکرار کنم، دو روزی وقتم را می گیرد. خیلی از اوقات هم احساس می کنم گفته هایم چیزی نبوده که دلم می خواسته، برای همین مجبور می شوم پاکشان کنم.

دارستانی خیلی از داستان هایش را در شرایط بد روحی گفته است. اصلا عادت او همین است. داستان هایش را در زمانی می گوید که خیلی ناراحت و عصبانی است؛ من وقتی ناراحت و عصبانی هستم کمتر حرف می زنم و سعی می کنم فکر شلوغم را در کتاب هایم خالی کنم. مثلا کتاب انتها عمر زمین که در مرحله چاپ است برگرفته از زلزله ای است که در سال 69 در رودبار رخ داد. علی آقا در آن زلزله خیلی از دوستان و عزیزانش را از دست داد.

ماجرای دخترخوانده

نوشته های علی آقا خیلی ساده و روان است. او سعی می نماید در کوتاه ترین جملات، احساس اش را در قالب شخصیت های داستانش به مخاطب منتقل کند. برترین ایده های کتاب های او افرادی هستند که در زندگی اش حضور دارند. کتاب دخترخوانده او برگرفته از زندگی دختری است که او به فرزندخواندگی قبول نموده؛ اما قسمتی هایی از داستان هایم هم مرتبط می گردد به تخیلاتم. چیزهایی که همواره در زندگی واقعی ام در پی آنها می گشتم و بهشان نرسیدم اما می توانم آنها را در قالب داستان هایم بیان کنم.

آقای قصه گو با کوشش هایش تا به امروز توانسته چند جلد از کتاب هایش را به چاپ برساند که مردان ایستاده می میرند، دخترخوانده، مشت و زندگی برای دیگری نمونه هایی از این کتاب ها هستند. دارستانی دوکتاب دیگر هم دارد به نام انتها عمر زمین و خدا را صدا کن که کارشان تمام شده و در مرحله چاپ هستند.

آقای آرایشگر سعی می نماید کتاب هایش را ظرف یکی دو روز بگوید اما ویراستاری کتاب هایش زمان بیشتری می برد؛ در تنظیم خیلی از این کتاب ها پنج نفر از دوستانم یاری کردند. در میان این کتاب ها زندگی برای دیگری را خیلی دوست دارم. در این کتاب سعی نموده ام با دید جامعه شناسی به مسائل نگاه کنم که البته در این کار فکر می کنم تا حد زیادی پیروز بوده ام.

آرزوی نوشتنی و خواندنی!

گرچه دارستانی توانسته تا به حال کتاب های زیادی چاپ کند اما همواره خواندن و نوشتن برایش آرزو بوده. او اگر می توانست بخواند و بنویسد شاید به گفته خودش نوشته هایش پربارتر می شدند چراکه می توانست در جمع بندی کتاب هایش از منابع زیادی استفاده کند. برای همین در حال حاضر منابع کتاب های او افرادی هستند که پا به آرایشگاهش می گذارند یا در اطرافش زندگی می نمایند. محیط آرایشگاه آقای قصه گو خیلی گرم و محبت آمیز است. او ده پرسنل دارد که همگی شان جوان هستند. خیلی از مشتری های او بازیگران تئاتر و تلویزیون، کارگردان ها، نویسنده ها و هنرمندان هستند.

یادگیری های بی نتیجه

وقتی وارد سلمانی آقای قصه گو می شوید چشمتان به تابلوهای زیبایی می خورد که علی میرزاجانی اردستانی کشیده است؛ من به نقاشی خیلی علاقه داشتم و دارم. وقتی بچه بودم می گفتم نقاشی را خیلی دوست دارم، به رنگ های گرم خیلی علاقه دارم. سبز، نارنجی، قرمز و زرد از رنگ های مورد علاقه ام هستند.

علی میرزاجانی دارستانی نقاشی کشیدن را در سن 59 سالگی به تنهایی یاد گرفت.او مدت ها روی ترکیب رنگها کار کرد تا توانست فکریاتش را روی بوم نقاشی نشان دهد

برای یاد گرفتن نقاشی، کلاس نرفتم بلکه از کسانی که وارد بودند سوال می کردم و کم کم یاد گرفتم. اردستانی به خاطر شغلش با آدم های زیادی برخورد دارد. او با اینکه قادر نیست بخواند و بنویسد اما خیلی ها کارش را قبول دارند؛ در این سال ها خیلی سعی نموده ام سطح علمی و معلوماتی خودم را بالا ببرم. اجازه ندادم این ضعف مرا از زندگی عقب بیندازد. با مردم ارتباط گرفتم و سعی کردم پیشرفت کنم.

این تابلوی گل آقای قصه گو است.او این تابلو را زمانی که خیلی ناراحت بوده کشیده است و سعی نموده ناراحتی خود را در دو گلی که در تابلو به چشم می خورد نشان بدهد

اردستانی هنوز در پی یادگیری چیزهای تازه است. او خرسند است که کتاب زندگی برای دیگری اش به وسیله اکبر خواجویی قرار است تبدیل به فیلم گردد. حالا آقای قصه گو می خواهد کتاب دیگری به نام میدان سرو بگوید؛ میدانی که قرار است اتفاقات عجیبی در آن رخ دهد. شخصیت های این داستان از اقشار مختلف جامعه هستند که در جامعه کوچک تری یعنی میدان سرو اتفاقات عجیبی را خلق می نمایند؛ من برای به وجود آوردن شخصیت های داستانم با افراد زیادی به خصوص جوانان صحبت می کنم، پای حرف هایشان می نشینم، با آنها درد دل می کنم و از عقاید و رفتارهای آنها باخبر می شوم.

این تابلو را علی آقا خیلی دوست دارد.او این تابلو را به خاطر طیف رنگ های سبزی که در آن استفاده نموده دوست دارد.به خاطر همین این تابلو را در آرایشگاه اش روی دیوار بالای میز کارش گذاشته تا جلوی چشمش باشد.به قول خودش این تابلو به او و مشتریانش آرامش می دهد

منبع: همشهری آنلاین

به "قصه عجیب مرد بیسوادی که 7 کتاب منتشر کرد" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "قصه عجیب مرد بیسوادی که 7 کتاب منتشر کرد"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید